مرگ مطلق

ساخت وبلاگ

نوشته شده توسط  sadena  |  جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۶  ساعت 23:50 

دستاشو پیچید دور دستام و سعی کرد گرمشون کنه و گفت: تو این هوا چرا انقدر تنت یخه؟!

شونه هامو بالا انداختم و زیر لب بی حوصله گفتم: آدم ها که میمیرن تنشون یخ میزنه!

دستامو برد طرف دهنش و توشون ها کرد و بین ها کردن هاش غرغرکرد: دیوونگی نکن... کدوم مرده؟ تپش قلبت از من هم سریع تره!

گفتم: مردن که فقط به قطع شدن پمپاژ خون و ایستادن قلب نیست!

من نبضم میزنه... خون تو رگام جریان داره!

 اما الان دو ساله که با حوصله شونه به موهام نکشیدم. عطر محبوبم رو نزدم و اون لباسی که بیشتر از همه دوسش دارم رو نپوشیدم. دوماهه فیلم محبوبم رو ندیدم و کتاب شعرهامو از تو کتابخونه بیرون نیاوردم. میلی به خوردن غذای محبوبم ندارم. حتی حوصله حرف زدن با آدم های خوب زندگیم رو هم ندارم!

مردن فقط همون تعریف پزشکی تو کتاب ها نیست. گاهی روح سرطان میگیره و زجرکش میشه کم کم و بلاخره میمیره. وقتی هم که روح سرطان میگیره غده هیپوتالاموست به این کار نداره که خون تو قلبت هنوز درگردشه با مردن روح اونم از کار میافته و دیگه احساس گرمی و سردی نمیکنی و تنت کم کم یخ میبنده! اینارو تو هیچ کتاب پزشکی با دلایل منطقی ننوشتن. اما ادم های زیادی سرطان گرفتن و مردن و هیچکس نفهمیده مردنشون رو!

   

 

 

 
افغانستان سرزمین کبود...
ما را در سایت افغانستان سرزمین کبود دنبال می کنید

برچسب : مطلق, نویسنده : myafghanistano بازدید : 272 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت: 19:58