"یکی از همین روزهای سرد آذرماه"

ساخت وبلاگ
 
 
_چقدر کم حرف شدی
 
+حوصله ندارم
 
_شایدم حرفات رو جای دیگه زدی، واسه کسی دیگه
 
+بعد از این همه مدت همدیگه رو ندیدیم که این حرفارو بزنیم
 
_واسه تو بعد از این همه مدته، من احمق هر روز میایستم کنج دیوارو رفت و آمدت رو نگاه میکنم
 
+اصلا عوض نشدی...هنوز همون  ادم بی منطق ترهم  شدی
 
_آره خب عوض شدن تخصص تو بود...یکدفعه عوض شدن، اونم با منطق با دلیل با حرف...با دروغ
 
_مشکلت اینه نمیخوای فراموش کنی
 
+نه...مشکلم اینه باور کردم...حرفات رو...خودت رو...چشمات رو
حالا نه اینکه نخوام...نمیتونم فراموش کنم
 
_پس بذار یه چیز بگم که راحت تر بتونی فراموش کنی...راستش همون روزا هم توی خلوت خودم نمیتونستم دوستت داشته باشم...اما تو همه چیز رو جدی گرفته بودی...
 
این جمله را که گفت از صحنه ی روزگار محو شدم این جمله پایان تمام نفس هایم شد واتش هر سیگار.
 
افغانستان سرزمین کبود...
ما را در سایت افغانستان سرزمین کبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myafghanistano بازدید : 269 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 11:03