نه آنقدر فیلسوف
که راجع به کتاب های خوانده و نخوانده ام داد سخن بدهم..
نه آنقدر بزرگ
که بتوانم بجای شکلات
وقتی به کافه میرویم خانمانه قهوه سفارش بدهم..
نه آنقدر سیاستمدار
ک لبخند ها و اشک هایم
به جا و به موقع سرو کله شان پیدا بشود!
من
بغض میکنم، گریه میکنم،
شیطنت میکنم، بلند بلند می خندم و لبه ی جدول راه میروم و توی کافه شکلات می خورم و زندگی را ساده میگیرم...
و خوب می دانم..
دخترهایی شبیه من، خاطره نخواهند شد..
افغانستان سرزمین کبود...
برچسب : نویسنده : myafghanistano بازدید : 298